1919، افغانستان پس از سه نبرد با نیروهای انگلیسی به استقلال رسید.
1926 امان الله خان خود را پادشاه خواند و به اصلاحات اجتماعی دست زد، اما با مخالفتهایی رو به رو شد.
1929، امان الله خان در پی شورش مخالفان اطلاحاتش، از کشور فراری شد. حبیب الله کلکانی بر کابل مسلط شد.
نادرخان حبیب الله کلکانی را شکست داد و شاه افغانستان شد.
1933، محمد ظاهر شاه فرزند محمد نادر خان، شاه افغانستان شد و حکومت سلطنتی تا چهار دهه در
افغانستان بر پا بود.
1953، ژنرال محمد داودخان نخست وزیر شد و با شوروری قراردادهای اقتصادی و نظامی امضا کرد.
1963، ژنرال محمود داودخان از پستنخست وزیری ناچار به کنارهگیری شد.
1964، بحث سلطنت مشروطه مطرح شد و به کشمکشهای سیاسی انجامید.
1973، محمد داودخان در پی یک کودتا، ظاهرشاه را برکنار کرد و رژیم جمهوری اعلام کرد. او به شوروری نزدیک
شد و با احزاب چپ افغانستان متحد شد.
1978، احزاب خلق و پرچم در کودتایی بر ژنرال داوود چیره شدند و او را کشتند. آنها یک رژیم کمونیستی با عنوان
جمهوری خلق افغان به رهبری نورمحمد ترکی تشکیل دادند. در همین زمان نیروهای اسلامگرا مسلح شدند.
1979، بین رهبران چپگرا، حفیظ الله امین و نور محمد ترهکی، اختلاف افتاد. سرانجام حفیظ الله امین بر
نورمحمدترکی چیره شد و او را کشت. نیروهای نظامی شوروی به درخواست حفیظ الله امین وارد افغانستان
شدند.
1980، ببرک کارمل یکی از رهبران چپگرای حزب پرچم در یک کودتا حکومت را به دست گرفت و حفیظ الله امین
را کشت. مجاهدان افغان به پشتیبانی مالی و نظامی آمریکا، پاکستان، ایران، چین و عربستان سعودی بر ضد
حکومت کابل مبارزه خود را آغاز کردند.
1985، مجاهدان افغان در پاکستان گرد هم آمدند و برای بیرون راندن نیروهای شوروی همپیمان شدند. نزدیک نیمی
مردم افغان آواره شدند که بیشتر آنها به ایران و پاکستان کوچ کردند. رهبر جدید شوروی، میخائیل گورباچف،
گفت که نیروهای شوروی از افغانستان بیرون خواهند رفت.
1986، ایالات متحدهی آمریکا، مجاهدان را به موشکهای استینگر مجهز کرد و در نتیجه نیروهای شوروی آسیب
زیادی دیدند. محمد نجیب الله رهبر جدید کمونیست افغانستان نیز نتوانست از پس مجاهدان برآید.
1988، در موافقتنامهای که بین شوروی، دولت کمونیست افغانستان، آمریکا و پاکستان امضا شد، شوروی موظف
شد که نیروهای خود را از افغانستان بیرون ببرد.
1989، آخرین نیروهای شوروی نیز از افغانستان بیرون رفتند، اما مجاهدان نبرد با رژیم نجیب الله را ادامه دادند.
1991، شوروری و آمریکا توافق کردند که از کمک به هر دو طرف درگیر پرهیز کنند.
1992، نجیب الله از حکومت برکنار شد.
1993، مجاهدان افغان،که از قومهای مختلف بودند، توافق کردند رهبر تاجیکها، برهانالدین ربانی، به ریاست
جمهوری برسد.
1994، طالبان قدرت گرفتند و چالش بزرگی برای دولت برهانالدین ربانی شدند.
1996، طالبان به کابل وارد شدند و سختگیریهایی را به نام اسلام بر مردم تحمیل کردند. آنها زنان را از کار
برکنار کردند. ربانی به نیروی ضد طالبان در شمال افغانستان پیوست.
1997، پاکستان و عربستان سعودی، طالبان را به رسمیت شناختند. اما بیشتر کشورها همچنان ربانی را رهبر
افغانستان میدانستند. طالبان بر دو سوم افغانستان مسلط بودند.
1998، زمینلرزه هزاران نفر را کشت. دولت ایالات متحدهی آمریکا پایگاههای اسامه بن لادن را در با موشک هدف
گرفت، زیرا او را در بمبگذاری در سفارت آمریکا در آفریقا دخیل میدانست.
1999، سازمان ملل متحد تحریمهای هوایی و اقتصادی برای افغانستان در نظر گرفت تا طالبان مجبور شوند اسامه
بن لادن را برای محاکمه تحویل دهند.
2001(ژانویه)، سازمان ملل متحد تحریمهای بیشتری برای افغانستان در نظر گرفت تا بن لادن را تحویل دهند.
2001(مارس)، به فرمان رهبر طالبان، ملامحمدعمر، به پیکرههای سنگی بودا آسیب زیادی زدند.
2001،(9 سپتامبر) احمد شاه مسعود رهبر گروههای ضد طالبان به دست دو تروریست که به لباس خبرنگاران
درآمده بودند، کشته شد.
2001(اکتبر)، پس از این که طالبان از تحویل اسامه بن لادن( متهم به دست داشتن در حملات 11 سپتامبر به
ساختمان تجارت جهانی در آمریکا) سرباز زدند، آمریکا و انگلیس حملههای هوایی را به افغانستان آغاز کردند.
2001( نوامبر)، نیروهای متحد ضد طالبان از مزار شریف به سوی کابل پیشروی کردند. دیگر نیروهای متحد شمال
نیز به آنها پیوستند.
2001(5 دسامبر)، نشست بن در آلمان برای تعیین رژیم جدید افغانستان تصمیم گرفت و حامد کرزای، از دوستان
ظاهر شاه، به رهبری افغانستان برگزیده شد.
2001(22 دسامبر)، حامد کرزای رهبر پشتونهای طرفدار ظاهرشاه، به عنوان رییس جمهور افغانستان به کابل وارد
شد و ملامحمدعمر فراری شد.
2002(آوریل)، پادشاه پیشین افغانستان، محمدظاهر شاه، به کابل وارد شد.
2002(ژوئن)، لویجرگه در نشستی به ریاست جمهوری حامد کرزای رسمیت داد.
2002(ژولای)، حاج عبدالقادر، معاون رییس جمهور، در کابل به دست مردام مسلح ترور شد.
2002(سپتامبر)، حامد کرزای از ترور نافرجامی در خانهی خود در قندهار گریخت.
2002(دسامبر)،نمیاندگان ترکمنستان و پاکستان موافقتنامهی احداث لولهی گاز از ترکمنستان به پاکستان را در
حضور حامد کرزای امضا کردند.
2003(آگوست)، ناتو امنیت کابل را برعهده گرفت. این نخستین عملیان ناتو در بیرون از اروپا بود.
2003(اوت)، نیروهای ناتو برای سرکوبی طالبان و القاعده به افغانستان یورش آوردند.
2004(ژانویه)، لویجرگه در نشست خود قانون اساسی افغانستان را تصویب کرد که بر پایهی آن رییس جمهور
شخص نخست کشور است.
2004(سپتامبر)، موشکی به بالگرد حامدکرزای برخورد کرد، اما او جان به در برد.
2004(اکتبر- نوامبر)، حامد کرزای با به دست آوردن 55 درصد آرا، در انتخابات ریاست جمهوری پیروز شد.
2005(فبریه)، صدها نفر در سرمای زمستانی بیسابقه جان باختند.
2005(می)، گزارشهایی از بدرفتاری نیروهای آمریکایی با زندانیان منتشر شد.
2005(دسامبر)، پس از انتخابات پارلمانی در سراسر افغانستان، مجلس افغانستان گشایش یافت.
2006(می)، حملهی شدیدی به نیروهای آمریکایی در کابل شد که از زمان سقوط طالبان بیسابقه بود.
2006(اکتبر)، ناتو امنیت همهی افغانستان را به دست گرفت.
در آمریکا در
انبار کالایی، کارگر بی سوادی کار می کرد. او موظف بود تعداد کالای داخل هر گونی را
شمارش کرده و درصورت صحیح بودن مقدار آن، روی گونی بنویسد* All
Correct* و
چون این کاگر بی سواد بود و طرز نوشتن این کلمه را بلد نبود با استفاده از صدای اول
کلمه ها، علامتی روی گونی ها می گذاشت به این صورت که به جای* All *
از * O *
و به جای * Correct * از
* K *
استفاده می کرد و به جای کلمه ی* All
Correct*
روی گونی ها می نوشت * O.K *
استفاده از کلمه ی * O.K *
به تدریج همه گیر شده و امروزه مردم سراسر دنیا، این اصطلاح را به خوبی می شناسند و
به کار می برند.
کلمه ها عقاید شکل
گرفته و افکار بیان شده هستند به عبارت ساده آن چه می گویی فکری است که بیان می
شود. کلمه ها و اندیشه ها دارای امواجی نیرومند هستند که به زندگی و امورمان شکل می
دهند.
اگر یک کارگر بی
سواد بتواند یک اصطلاحی را در دنیا شایع کند؛ پس من و تو، ما و شما به طور حتم می
توانیم استفاده از کلمه ها و اصطلاح های مثبت را در سطح کل ایران گسترش داده و
انرژی مثبت را بین همه پخش کنیم. فکر می کنید چرا حضرت محمد می فرمایند: *فرزندان
خود را به نام های نیک خطاب کنید.*
امروزه ثابت شده
که کلمات منفی نیروی منفی به سمت شخص می فرستند و او را به سمت منفی و بیماری سوق
می دهند به طور مثال وقتی به ما می گویند خسته نباشی دراصل خستگی را به یادمان می
آورند و ناخودآگاه احساس خستگی می کنیم (روی خودتان امتحان کنید) اما اگر به جای آن
از یک عبارت مثبت استفاده شود نیروی مثبت و سازنده به افراد هدیه می دهیم.
مثال:
به
جای پدرم درآمد؛ بگوییم: خیلی راحت نبود
به
جای خسته نباشید؛ بگوییم: خدا قوت
به
جای دستت درد نکنه؛ بگوییم: ممنون از محبتت- سلامت باشی
به
جای ببخشید مزاحمتون شدم؛ بگوییم: از این که وقت خود را در اختیار من گذاشتید
متشکرم
به
جای لعنت بر پدر کسی که اینجا آشغال بریزد؛ بگوییم: رحمت بر پدر کسی که اینجا آشغال
نمی ریزد
به
جای گرفتارم؛ بگوییم: در فرصت مناسب با شما خواهم بود
به
جای دروغ نگو؛ بگوییم: راست می گی؟ راستی؟
به
جای خدا بد نده؛ بگوییم: خدا سلامتی بده
به
جای قابل نداره؛ بگوییم: هدیه برای شما
به
جای شکست خورده؛ بگوییم: با تجربه
به
جای مگه مشکل داری؛ بگوییم: مگه مسئله ای داری؟
به
جای فقیر هستم؛بگوییم: ثروت کمی دارم
به
جای بد نیستم؛ بگوییم: خوب هستم
به
جای بدرد من نمی خورد؛ بگوییم: مناسب من نیست
به
جای مشکل دارم؛ بگوییم: مسئله دارم
به
جای جانم به لبم رسید؛ بگوییم: خیلی راحت نبود
به
جای فراموش نکنی؛ بگوییم: یادت باشه
به
جای داد نزن؛بگوییم: آرام باش
به
جای من مریض و غمگین نیستم؛بگوییم:من سالم و با نشاط هستم
به
جای غم آخرت باشد؛ بگوییم: شما را در شادی ها ببینم
شما هم میتونید
به این لیست مواردی رو اضافه کنید و برای دیگران بفرستید....
وقتی بعد از مدتی
همدیگر را میبینیم، به جای توجه کردن به نقاط ضعف همدیگر و نام بردن از آنها مثل:
*چه قدر چاق
شدی*، *چه قدر لاغر شدی*، *چه قدر خسته به نظر میآیی*، *چرا موهات را این قدر
کوتاه کردی؟*، *چرا ریشت را بلند کردی؟*، *چرا توهمی؟*، *چرا رنگت پریده؟*، *چرا
تلفن نکردی، چرا حال مرا نپرسیدی؟* و ...
بهتر است بگوییم:
*سلام به روی ماهت، چه قدر خوشحال شدم تو را دیدم*، البته اگر مصر باشیم که حتماً
دربارة همدیگر اظهار نظر کنیم، وگرنه میشود که دربارة موضوعات مشترک صحبت کنیم J
جوایز نوبل تاکنون به 780 برنده اعطاء شده که شامل 762 نفر از دانشمندان و شخصیتهای برجسته و 18 سازمان مختلف بودهاند.
به گزارش ایسنا، نکته جالب توجه این که در بین برگزیدگان نوبل تنها نام 33 زن به چشم میخورد.
جوانترین برگزیده جایزه نوبل نیز «لاورنس براگ» (Lawrence Bragg) است که در 25 سالگی به همراه پدرش جایزه نوبل فیزیک سال 1915 را دریافت کرد در مقابل مسنترین برنده جایزه نوبل «ریموند دیویس جی آر» (Raymond Davis Jr) است که در هنگام دریافت جایزه نوبل فیزیک 2002، 88 سال داشت.
جایزه نوبل امروزه صرف نظر از ارزش نقدی آن به عنوان یکی بزرگترین و افتخار آمیزترین جوایز جهانی مطرح است با این حال دو نفر از برگزیدگان جایزه نوبل از دریافت این جایزه خودداری کردهاند.
یکی از آنها «ژان پل سارتر» است که در سال 1964 از دریافت جایزه نوبل ادبیات خودداری کرد. وی اصولا از دریافت چنین عناوین رسمی امتناع داشت.
Le Duc Tho نیز که در سال 1973 به همراه «هنری کسینجر» به دلیل تلاش برای برقراری صلح برنده جایزه ویتنام نوبل صلح شد، از دریافت این جایزه خودداری کرد.
این دو نفر به دلیل نقشی که در مذاکره برای برقراری صلح در ویتنام داشتند به عنوان برنده جایزه صلح نوبل معرفی شدند که Le Duc Tho گفت به دلیل وضعیت خاص ویتنام در شرایطی نیست که بتواند این جایزه را بپذیرد.
علاوه بر دو نفری که به خواست خود از پذیرفتن جایزه نوبل سرباز زدند چهار برنده نگون بخت جایزه نوبل هم با فشار دولتهای خود ناچار به رد این جایزه شدند.
«ریچارد کوهن»، «آدولف باتنانت» و «گرهارد دومگ» سه برنده آلمانی جایزه نوبل بودند که از سوی هیلتر از دریافت جوایز خود منع شدند؛ البته هر سه آنها بعدها دیپلم و مدال نوبل را دریافت کردند که ارزش آنها به هر حال به اندازه جایزه نوبل نیست.
«بوریس پاسترناک» برنده جایزه
نوبل ادبیات سال 1958 هم ابتدا جایزه را پذیرفت
اما با فشار دولتمردان شوروی از دریافت آن خودداری
کرد.
در مقابل شش نفری که جایزه نوبل خود را دریافت
نکردند شش برنده نوبل بیش از یک جایزه دریافت
کردهاند.
کمیته جهانی صلیب سرخ سه بار
در سالهای 1917، 1944 و 1963 به عنوان برنده
جایزه صلح نوبل معرفی شد. البته پیش از آن،
بنیانگذار صلیب سرخ جهانی ـ هنری دونانت ـ هم در
سال 1901 جایزه صلح نوبل را دریافت کرده بود.
کمیساریای عالی پناهندگان سازمان ملل هم در
سالهای 1954 و 1981 دوبار برنده جایزه صلح نوبل
شد.
«جی باردین» فیزیکدان برجسته در سالهای 1956 و 1972 دوبار برنده جایزه نوبل فیزیک شد و «اف. سنگر» نیز دوبار در سالهای 1958 و 1980 موفق به دریافت جایزه نوبل شیمی شد.
«ماری کوری» دانشمند برجسته هم
یک بار در سال 1903 در رشته فیزیک و بار دیگر در
سال 1911 در رشته شیمی جایزه نوبل را دریافت کرد.
البته «لوییس پائولینگ» تنها فردی است که تاکنون
در دو زمینه کاملا متفاوت برنده جایزه نوبل شناخته
شده است.
وی در سال 1954 جایزه نوبل شیمی و در 1962 جایزه
نوبل صلح را دریافت کرد.
نکته دیگری که شاید درباره برندگان جایزه نوبل خالی از لطف نباشد، برندگان خانوادگی این جایزه است که نمونه شاخص این خانوادهها کوریها هستند؛ علاوه بر «ماری کوری» که دوبار برنده جایزه نوبل شد، همسرش ـ پیرکوری ـ، دختر آنها «ایرن» و دامادشان «فردریک بولیوت» هم موفق به دریافت این جایزه شدند.
آلوا و گونار «میردال» و گرتن
و کارل « کری» دو زوج دیگری بودند که هر دو همسر
برنده جایزه نوبل شدهاند.
ویلیام و لورنس «برگ»، Niels و Aage.n «بوهر»،
هانس و چیپین اولف «ون ایولر»، مان و کی. ام
«سیگباهن» و جی.جی و جرج پگت «تامسون» نیز پنج پدر
و پسری هستند که تاکنون موفق به دریافت جایزه نوبل
شدهاند.
علاوه بر آنها جین و نیکولاس «تینبرگن» هم تنها برادران برنده جایزه نوبل هستن
پسر کوچکی وارد داروخانه شد، کارتن جوش
شیرنی را به سمت تلفن هل داد. بر روی کارتن رفت تا دستش به دکمه های تلفن برسد و
شروع کرد به گرفتن شماره ای هفت رقمی.
مسئول دارو خانه متوجه پسر بود و به
مکالماتش گوش داد. پسرک پرسید،" خانم، می توانم خواهش کنم کوتاه کردن چمن ها را به
من بسپارید؟" زن پاسخ داد، کسی هست که این کار را برایم انجام می دهد."
پسرک
گفت:"خانم، من این کار را نصف قیمتی که او می گیرد انجام خواهم داد". زن در جوابش
گفت که از کار این فرد کاملا راضی است.
پسرک بیشتر اصرار کرد و پیشنهاد داد،"
خانم، من پیاده رو و جدول جلوی خانه را هم برایتان جارو می کنم، در این صورت شما در
یکشنبه زیباترین چمن را در کل شهر خواهید داشت." مجددا زن پاسخش منفی بود".
پسرک
در حالی که لبخندی بر لب داشت، گوشی را گذاشت. مسئول داروخانه که به صحبت های او
گوش داده بود به سمتش رفت و گفت: "پسر…از رفتارت خوشم میاد؛ به خاطر اینکه روحیه
خاص و خوبی داری دوست دارم کاری بهت بدم"
پسر جوان جواب داد،" نه ممنون، من فقط
داشتم عملکردم رو می سنجیدم، من همون کسی هستم که برای این خانوم کار می
کنه".
منبع: گاردین
نشریه گاردین بخشی دارد به نام تاپ تن (Top 10) که در آن چهرههاس سرشناس ۱۰ کتاب یا موسیقی یا فیلم و یا اندیشهی برتر یا بدتر را در زمینهای مشخص انتخاب کنند. یکی از این موارد، انتخاب ۱۰ اندیشهی تاریخ است. سه گزارشگر گاردین در گفت و گو با اساتید دانشگاه، ۱۰ اندیشهای که مسیر تاریخ را عوض کردهاند، به بحث گذاشتهاند.
افلاطون
در گفت و گو با انجی هابز، استاد فلسفه در دانشگاه واردیک
افلاطون اعتقاد داشت که همهی آدمها میخواهند به سعادت برسند و فلسفه راهی است برای فهمیدن اینکه چطور میتوان سعادتمند شد. فلسفهی او در زمان خودش نظم جدیدی را پیشنهاد میکرد. یکی از رادیکالترین افکار او، برابر انگاشتن سعادت و خوشبختی با هارمونی درونی روان انسانهاست.
اگر به اشعار هومر و دیگر شاعران یونانی که قبل از او زندگی میکردند، نگاه کنید؛ متوجه میشوید که پیش از افلاطون، خوشبختی مسالهی بیرونی بود و نه ذهنی. افلاطون گفت که عدالت و فضیلت در حقیقت در باطن ماست و در روح ما جا دارد.
ایدهی او پس از آن توسط مسیحیان بسط داده شد که نتیجهاش مفهوم «آگاهی» بود. این ایده، یکی از مهمترین جریانات در تاریخ اخلاق و مذهب غرب است که تاثیر قابل توجهای بر گسترش مسیحیت گذاشت.
گالیله
در گفت و گو با رابرت مسی، عضو انجمن سلطنتی ستاره شناسی
اگرچه گالیله اولین کسی نبود که گفت زمین به دور خورشید میچرخد (حتا کوپرنیک هم اولین نفر نبود، طبق اسناد موجود، ستاره شناسی یونانی به نام آریستاکوس ۱۲۰۰ سال پیش از گالیله، این نظریه را مطرح کرده بود) اما کشف او به تئوری گردش زمین به دور خورشید، سندیت بخشید.
نظریه او پایههای اثباتی قدرتمندی داشت. او لکههای روی خورشید را کشف کرد و یکی از اولین افرادی بود که به وجود ماههایی در سیارهی مشتری پی برد.
این یافتهها نشان داد که زمین، تنها مرکز جهان نیست. او همچنین متوجه شد که کهکشان راه شیری، صرفاً یک مرکز تابش ندارد، بلکه متشکل از ستارگان متعددی است. اینها بزرگترین دستاوردهای عرصهی ستاره شناسی است. مهمترین کاری که گالیله انجام داد گشودن راه اندیشهی کنکاش علمی در ستارگان با تلسکوپ و توانایی دیدن چیزهایی است که با چشم غیر مسلح نمیتوان دید.
رنه دکارت
در گفت و گو با مارتین ریز، پروفسور کیهان شناسی و فیزیک نجومی و استاد دانشگاه کمبریج
تئوری نیوتن، اولین سند برای اثبات این
فرض بود که ریاضیات میتواند در فهم جهان طبیعی نقش داشته باشد.
حالا میتوانیم کسوف را از یک قرن قبل، پیشبینی کنیم چون نظم مدار سیارهها بسیار
ساده است. اگر نیوتن نبود، شاید یک قرن یا بیشتر طول میکشید تا کسی پیدا شود و این
نظریه را مطرح کند.
مفهوم نظم جهان (اینکه جهان تابع قواعد ریاضی است) در فرهنگ قرن هجدهم بسیار مهم بوده، نظریهی جاذبهی نیوتن هنوز هم اساس برنامههایی است که هدفشان فرستادن کاوشگران فضایی به سیارههاست.
ایزاک نیوتن
در گفت و گو با جان کاتینگهام، پروفسور رشتهی فلسفه در دانشگاه ریدینگ و همکار گروه «یاران دکارت» کمبریج
دکارت با اعلام «میاندیشم، پس هستم»، موضوع اندیشیدن را در موضوع اصلی کنکاش قرار داد. او به جای آغاز بحث وجودی از فیزیک و جهان طبیعت، به سراغ اهمیت اندیشهی فردی رفت و بین ذهن و ماده تفاوت قائل شد: محدودهی علم که قابل اندازهگیری است و بخشی از واقعیت که نمیتوان آن را به علم تعمیم دارد. این بخش اندیشه و آگاهی نام دارد.
دکارت را به درستی پدر فلسفهی مدرن دانستهاند. دیدگاه او دربارهی اندیشه و آگاهی که آن را خارج از حوزهی علم قرار داد، ایدهی بسیار مهمی بود که هنوز هم به آن میپردازیم. تفکر دکارت، امکان مطالعهی جدی دربارهی ادراک و روانشناسی را فراهم آورد.
آدام اسمیت
در گفت و گو با جوزف استیگلیتز، برنده جایزهی نوبل اقتصاد در سال ۲۰۰۱
ایدهی بزرگ اقتصاد آدام اسمیت، یا یکی از لایههای آن، این بود که اگر افراد، شخصاً تمایل داشته باشند، توسط دست نامرئی به خیر عمومی میرسند. این نظریه، انقلابی در عرصههای اقتصادی بود. چون میگفت که برای تامین رفاه عمومی، نیازی به یک دیکتاتور خیرخواه نیست، بلکه فقط تجارت میتواند این هدف را محقق کند.
تئوری اسمیت زمینهساز تاچرسیم و ایدههایی است که بانک جهانی در اختیار کشورهای در حال توسعه قرار میدهد. همچنین در لابه لای سیاستهای بوش هم میتوان تاثیر افکار اسمیت را دید. اما نظریهی آدام اسمیت لایهی دومی هم دارد که فعالان اقتصاد آزاد کمتر دربارهاش حرف میزنند. این لایه از افکار اسمیت بر لزوم مداخلهی دولتها در بعضی از زمینهها تاکید میکند.
اگر چه ایدهی «دست نامرئی» حالا دیگر اعتبارش را از دست داده است، اما همچنان تاثیرات بد و خوب زیادی دارد.به کمک ایدهی اسمیت، ما قدرت تجارت را درک میکنیم اما کمرنگ شدن مرزهای تجارت، با هجوم سوبسیدهای کشاورزیبه کشورهای درحال توسعه همراه بوده است که در نتیجهی آن، ظرفیتهای کشاورزی در این کشورها نابوده شده و خط وقوع خشکسالی افزایش یافته است.
مری ولستونکرافت
در گفت و گو با لین سگال، پروفسور روانشناسی و مطالعات جنسیتی در دانشگاه برکبک
«احقاق حقوق زنان» (۱۹۷۲) بسیار مهم است چون نشان میدهد که زنها همیشه یک پای تفکر رادیکال و اندیشههای آزادیخواهانه بودهاند. مری ولستونکرافت، منتقد همهی ایدههایی بود که به زعم او، مفاهیم زنانه را تحقیر میکرد.
تا پایان قرن نوزدهم، زنان درگیر رادیکالیسم ولستونکرافت بودند(او اعتقاد داشت که زنان هم مثل مردان باید زندگی آزادانه را انتخاب کنند.) اما ظهور موج دوم فیمینستی، تا دههی ۱۹۶۰ طول کشید تا زنان بار دیگر به اندیشههای ولستونکرافت باز گردند. سالهای زیادی طول کشید تا این ایده در کل جهان گسترش یابد.
ولی فکر میکنم اگر ولستونکرافت هم نبود، کس دیگری پیدا میشد که این ایده را مطرح کند. او نقش مهمی داشت اما در مورد این ایده خاص، معتقد نیستم که تکچهرهها مسیر تاریخ را عوض کردهاند.
کارل مارکس
در گفت و گو با تونی بن، نویسنده و سیاستمدار
این تحلیل مارکس، اهمیت زیادی دارد، چرا که توسعهی کاپیتالیسم در جهان مدرن را مورد مطالعه قرار داد. به گفتهی مارکس، تضاد اصلی در جهان بین نژادها و جنسیتها اتفاق نمیافتد، بلکه تضاد اصلی بین ۹۵ درصد کسانی که ثروت جهان را تولید میکنند، با پنج درصدی است که مالک آن همه ثروت هستند.
تحلیل او دربارهی منشا قدرت، به وضوح نشان میدهد که مردمی که استثمار میشوند، خود در شکلگیری آن نقش دارند. او بهترین توضیح را دربارهی آنچه در زمان خودش در جریان بود ارایه داد، تحلیلی که حتا در مورد وضعیت امروز هم صادق است. اگرچه کاپیتالیسم امروز قویتر از هر زمانی است، اما مردم دارند میفهمند که منشاء قضیه کجاست.
برای مثال او به مردم کمک کرد که بفهمند آمریکا، برای به دست آوردن نفت به عراق حمله کرد. و قضاوت اخلاقی او را فراموش نکنید، هر کسی میتواند کتابی دربارهی کاپیتالیسم نوشته باشد، اما او گفت این اشتباه است. من فکر میکنم اندیشههای مارکس، ارتباط تنگاتنگی با دموکراسی دارد.
استالین با تحریف اندیشههای مارکس، به توجیه دیکتاتوری خود پرداخت. اما به خاطر آن نمیتوان مارکس را مقصر دانست. همانطور که تفتیش عقاید کلیساهای اسپانیا (در قرن نوزدهم) ربطی به عیسی مسیح ندارد، استالین هم قرابتی با مارکس ندارد.
زیگموند فروید
در گفت و گو با سوسی اورباک، روانکاو و پروفسور در رشتهی جامعه شناسی در مدرسهی اقتصاد لندن
فروید دربارهی این مساله تحقیق کرد که رفتار انسان، توسط ناخودآگاه شکل میگیرد و به واسطهی آن، فرد به سمت انجام اعمالی میرود که شاید در خود آگاه فرد لزومی بر انجامش نیست یا احساس نمیشود که خود فرد علاقهای به انجامش داشته باشد.
فروید، اولین کسی بود که گفت اگر به انسانها اجازه دهیم در یک محیطی حرف بزنند، در خوابها و لغزشهای زبانی خود چیزهایی را کشف میکنند که بسیار پیچیدهتر و مهمتر از ماجرایی است که دربارهاش صحبت میکنند.
او این فکر را مطرح کرد که ما میتوانیم در ارتباط با دیگران کنجکاو باشیم، او ارتباط شخصیت با ذهن خود و ذهن دیگران را موضوع مطالعه قرار داد. تقریباً هر چیزی که ما دربارهی داستانهای عاشقانه، هنر، فرهنگ، سینما، مشکلات جنسیتی میفهمیم، به نوعی لحظهی فرویدی ربط پیدا میکند، لحظهای که در آن ما متوجه میشویم که پیچیدهتر از چیزی هستیم که فکرش را میکنیم.
حالا همهی ما پسافرویدی هستیم. ما معتقدیم که احساسات، بخش انتقادی چیزی است که فرد را بر میانگیزاند. حالا دیگر تمام بحثهای مبتنی بر نژادپرستی بیاعتبار شدهاند.
آلبرت انیشتین
در گفت و گو با پروفسور برایان کاکس
نظریهی انیشتین به طور کل جهان را تغییر داد. شاید در نگاه اول به چشم نیاید اما نسبیت، نظریه بسیار محکمی است. نظریه نسبیت میگوید همچنان که چیزی به نام زمان جهانی وجود ندارد و اگر در یک جای مشخص صدای تیک تیک ساعت را بشنوید، صدای تیک تیک در مکانی دیگر، سرعتی متفاوت دارد؛ بنابراین همه چیز غیرقطعی و مبهم است.
و البته این نظریه بنیاد همهی نظریههای مدرنی است که دربارهی عملکرد جهان ارایه شده است: مغناطیس، تراشههای سیلیکونی، ترانزیستورها و... همه نظریههایی است که بر پایهی نظریهی نسبیت مطرح شدهاند.
بدون نسبیت، ما نمیتوانیم نگاه مدرنی به جهانی که هم اکنون در آن زندگی میکنیم، داشته باشیم. برای مثال، سیستم جی پی اس (جهتیاب ماهوارهای) بسیار شگفتانگیز است، چون بر اساس اندازهگیری تاخیر زمانی بین حرکت ماشین شما و حرکت ماهوارهها برمدار خود، عمل میکند.
تیم برنرزلی
در گفت و گو با پروفسور جان ناوتون، استاد دانشگاه اوپن
در کمتر از دو دهه، فضای جهانی اینترنت از صفر به صدها و بلیون صفحه (هیچکس نمیداند چقدر!) رسید و به هر فردی امکان داد که ناشر یا گوینده باشد. فضای جهانی اینترنت، موزهی لوور را به لپتاپهای شما آورد و حفظ رازها و چیزهای محرمانه را بسیار بسیار دشوار ساخت.
تیم برنرزلی، کسی که در سالهای ۱۹۸۹-۹۰ به تنهایی فضای جهانی اینترنت را خلق کرد، گوتنبرگ زمان ماست. گوتنبرگ دستگاه چاپ با حروف متحرک را در سال ۱۴۵۵ اختراع کرد و به اصلاحطلبی دینی کمک کرد، اتوریتهی کلیسای کاتولیک را زیر سوال برد و امکان پیشرفت علوم مدرن را فراهم ساخت و جهان را شکل داد.
وب، فضا و دستاوردی مثالزدنی است. تلاش برای برآورد اهمیت بلند مدت وب مثل تلاش برای پیشبینی تاثیر اختراع دستگاه چاپ است. کافیست ۳۰۰ سال به عقب برگردیم تا اهمیت این دو را درک کنیم.
برگرفته شده از مجموعه ی مردمان
واکنش نشان دادن در مقابل افرادی که شما را
خوار کرده و ارزش هـایتـان را زیر سؤال می برند، قدری دشوار و دردناک است.
گاهی اوقات زخم هایی که اینگونه افراد به شما وارد می آورند، ممکن است تا
ابد باقی بمانند.
بانوى خردمندى در کوهستان سفر مى کرد که سنگ
گران قیمتى را در جوى آبى پیدا کرد. روز بعد به
مسافرى رسید که گرسنه بود.
بانوى خردمند کیفش را باز کرد تا در غذایش با
مسافر شریک شود. مسافر گرسنه، سنگ قیمتى را در کیف
بانوى خردمند دید، از آن خوشش آمد و از او خواست
که آن سنگ را به او بدهد.
زن خردمند هم بى درنگ، سنگ را به او داد.مسافر
بسیار شادمان شد و از این که شانس به او روى کرده
بود، از خوشحالى سر از پا نمى شناخت. او مى دانست
که جواهر به قدرى با ارزش است که تا آخر عمر،
مى تواند راحت زندگى کند، ولى چند روز بعد، مرد
مسافر به راه افتاد تا هرچه زودتر، بانوى خردمند
را پیدا کند.
بالاخره هنگامى که او را یافت، سنگ را پس داد و
گفت:«خیلى فکر کردم. مى دانم این سنگ چقدر با ارزش
است، اما آن را به تو پس مى دهم با این امید که
چیزى ارزشمندتر از آن به من بدهى. اگر مى توانى،
آن محبتى را به من بده که به تو قدرت داد این سنگ
را به من ببخشى!»
دنیا پر از صدای حرکت پای آدم هایی است که در حالی که تو را می بوسند طناب دار تو را در ذهن خود می بافند