بیشتر اوقات زندگی روزمره ما به
مراوده و گفتگو و تعامل با دیگران میگذرد. در منزل، محل
کار، خیابان، تاکسی، مغازه، کلاس درس و … در این میان
همیشه عدهای انگشت شمار از افراد در میان دیگران برتر
بوده و نامشان زبانزد دیگران است. همچنین همیشه باعث جذب
سایرین شده و در کل افرادی پرنفوذ و تاثیرگذار هستند.
البته جذابیت شخصیتی با جذابیت زیبا بودن فرق دارد. جذابیت
و گیرایی شخصیتی کاملا اکتسابی است و آگاهانه و یا
ناآگاهانه کسب میشود. اینگونه افراد هیچ فرقی با دیگران
ندارند؛ مثلا ستاره داشته و یا اینکه جادوگری بدانند بلکه
به صورت دانسته و یا ناخودآگاه یک سری قوانین را همیشه
رعایت مینمایند که همین قوانین عامل برتری و جذب دیگران و
عامل نفوذ در اذهان است. ما نیز میتوانیم اینطور باشیم.
در اینجا به بعضی از این عوامل اشارهای مختصر مینمایم :
1- کمتر حرف بزنیم : این
بدان معنا نیست که حرف نزنیم و یا سرمان در لاک خودمان
باشد. بلکه هرجا نیاز به صحبت کردن بود خود را نشان داده و
نظر خود را ایراد کنیم. متاسفانه بعضی افراد اینطور برداشت
مینمایند که کم گویی یعنی هیچگویی و همین امر باعث منزوی
شدن و دور شدن از اجتماع میگردد.
2- قبل از شروع صحبت حداقل ۳۰ ثانیه فکر کنیم :
فکر کردن قبل از شروع صحبت هر چند کم و کوتاه باعث گزیدهگویی
شده و از هرگونه گاف زدن و همچنین بیهوده گویی و با عجله
صحبت کردن جلوگیری میکند. حتما دیدهاید افرادی که پس از
شنیدن حرفی یا سوالی مدت زمانی کوتاه آنرا حلاجی نموده و
سپس بیان مینمایند و اکثر اوقات جواب آنها بسیار متین و
درست است و هیچ جای ایراد نیست. اما امان از افرادی که
آنچه به ذهنشان میآید را بیان مینمایند، بدون اینکه حتی
لحظهای در مورد آن فکر کنند. به اصطلاح با صدای بلند فکر
میکنند و اکثر اوقات حرفهایی میزنند که باعث پشیمانیشان
میگردد. فکر کردن آسان است. تمرین کنیم.
3- با صدای بلند نخندیم :
خنده با صدای بلند شخصیت انسان را زیر سوال میبرد. هیچ
انسان گرانمایهای را نخواهید دید که با صدای بلند خندیده
و یا قهقهه بزند. از بازیگران معروف سینما (در زندگی شخصی)
گرفته تا بزرگان و دانشمندان. با صدای بلند خندیدن باعث
جلب توجه دیگران شده و با توجه به اینکه دیگران نمیدانند
مطلب شما چقدر خندهدار است، باعث سوء برداشت آنها میشود.
4- لبخند بزنیم : یک لبخند
کوچک باعث جذب میشود. هر انسان دارای کودک درونی است که
آن کودک درون به آنچه که خود بخواهد جذب میشود چه بخواهیم
و چه نخواهیم. اخلاق کودک درون دقیقا مانند کودکان است و
به چیزهای زیبا عکس العمل مثبت نشان میدهد. پس همانطور که
یک کودک جذب یک لبخند میشود، ما نیز جذب چهرههای بشاش و
خندهرو میشویم. همچنین لبخند باعث زیباشدن چهره میشود.
5- در امور دیگران دخالت نکنیم :
برایتان چقدر پیش آمده که با تلفن همراه یا شخصی دیگر صحبت
میکرده اید که دقیقا پس از پایان صحبت، یک نفر دیگر آمده
وگفته "چی شده؟"؟ حتما برایتان پیش آمده است که این قضیه
کمی باعث تنفر شما شده است. امور دیگران به ما ربطی ندارد
زیرا اگر ربط داشت، با ما نیز در میان گذاشته میشد.
دخالت در امور دیگران باعث دفع آنها شده و نوعی دورشدن را
ایجاد مینماید. زیرا با توجه به شناختی که افراد از شخص
فضول دارند، از رفت و آمد و حتی صحبت مقابل وی خودداری میکنند.
6- شوخ طبع باشیم ولی بسیار بسیار کم شوخی کنیم :
شوخی هرقدر هم کوچک میتواند باعث رنجش شود مگر اینکه این
شوخی با فکر قبلی و بررسی بیان شده و یا انجام شود. مثلا
شوخیهایی که با شخصیت افراد رابطه دارد باعث قتل شخصیت میشود.
شوخی اگر در حد یک لبخند کوچک و ملیح باشد، بسیار شیرین
است و نه بیشتر. شوخی فراوان انرژی ذهنی را کاسته و جذابیت
را از بین می برد. چراکه شوخی بتدریج پرده های حرمت را
پاره کرده و کم کم موجب بی احترامی می شود. با این حال
تبسم به چهره جذابیتی عمیق می بخشد. در تبسم سنگینی و
متانت موج می زند ولی در خنده زیادی و شوخی سبکی و کاهش
جذابیت نهفته است.
7- آنچه هستیم باشیم : از
بیان حرفهای بیخودی و دروغ و بزرگ کردن خود بپرهیزیم. آنچه
که هستیم باشیم به این معنا که خود را بزرگتر از آنچه
هستیم جلوه ندهیم و سعی نکنیم خود را به زور در دل مردم
جای دهیم.
8- به وضع ظاهری خود برسیم :
یکی از عواملی که باعث تاثیرگذاری در بین سایرین میشود،
خوش لباسی، خوشبویی و خوش صورتی است. مطمئنا هیچ کس دوست
ندارد با شخصی که دهان او بوی بد میدهد و یا لباسش پاره
است دمخور شود. ضمن اینکه هماهنگی و پاکیزگی ناخودآگاه
باعث جذب مردم می شود. البته باید دقت شود که لباس های
عجیب و غریب باعث جذب نمی شود. تمیزی و اطوی لباس، موهای
مرتب، دهان خوشبو مجذوب کننده است. اما آراستگی ظاهری فقط
به پوشش داخل و خارج خلاصه نمی شود بلکه حرفهای زیبا،
جملات مثبت، اعمال درست نیز باعث جذب است.
9- سکوت را تمرین کنیم :
بعضی افراد می پندارند که هر چه شلوغتر و پر صداتر باشند
بیشتر جذب می شوند ولی اینطور نیست. سکوت تاثیری ذهنی در
افراد می گذارد. هنگام سکوت، در اطراف خود ایجاد خلاء می
نماییم و این خود باعث جاذبه است. ضمن اینکه سکوت انسان را
عاقلتر و با تجربه تر نشان می دهد، زمینه ای مناسب برای
صمیمیت است. البته سکوت ناشی از ترس و عدم اعتماد بنفس،
باعث کاهش جذابیت است. همچنین نرم و با ملایمت صحبت کنیم
چراکه جیغ، داد و هوار، بلند صحبت کردن و خشن و عصبی بودن
باعث قطع اعتماد مردم می شود.
10- فرد محترمی باشیم : به
خود و دیگران احترام بگذاریم. بی ادبی در کلام و گفتار و
رفتار از جذابیت بسیار می کاهد. باید در ظاهر آراسته و در
باطن وارسته بود. شخص مودب و متین و محترم بی تردید جذاب
تر از بی ادبان است. هتاکی و ناسزا گفتن حتی به افراد
بدصفت و بی شخصیت و همچنین تحقیر و تمسخر و غیبت و بدگویی
مخالف با احترام است.
11- در رفتار و کلام قاطعیت داشته باشیم :
سست عنصر نبودن و پای تصمیمات و
تعهدات ماندن موجب جذابیت است. افرادی که شخصیتی قاطع
دارند هدفهای مشخص و ارزشهای معینی و برنامه های مدونی
دارند و بلااستثنا جذابند. قدرت "نه" گفتن به درخواست های
بی ارزش دیگران موجب رویش جذابیت است. بعضی افراد خود را
فدای این و آن می کنند و هرکار مثبت یا منفی را قبول
میکنند و اینطور می خواهد در دل دیگران رخنه کنند که نمی
شود. جذابیت یعنی مصمم بودن و قاطعیت در رفتار و گفتار.
12- مراقب امیال و غرایز شخصی خود باشیم :
افراد دارای شخصیت مسلط و چیره بر غرایز و امیال، دارای
تسلط بیشتری هستند. کسانی که بر میل جنسی، میل غذا خوردن،
عواطف و هیجانات خود مسلط هستند، جذابیت معنوی دارند.
تاثیر روانی گذاشته و انرژی مثبت از وجودشان فوران می کند.
کسانی که غریزی و هوی هوسی هستند و مدام در پاسخ به امیال
خود به سر می برند و نمی توانند خود را کنترل نمایند و
خصوصا به زبان و نگاه خود مسلط نیستند، هیچگاه به جذابیتی
که انتظار دارند دست نخواهند یافت و مسلما بدون کسب جذابیت
از تاثیرگذاری هم خبری نیست.
از نظر گاندی هفت موردی که بدون هفت مورد دیگر خطرناک هستند :
1. ثروت ، بدون زحمت
2. لذت، بدون وجدان
3. دانش، بدون شخصیت
4. تجارت، بدون اخلاق
5. علم، بدون انسانیت
6. عبادت، بدون ایثار
7. سیاست، بدون شرافت
این هفت مورد را گاندی تنها چند روز پیش از مرگش بر روی یک تکه کاغذ نوشت و به نوه اش داد.
اعتقاد بر این است که وی این موارد را در جست و جوی خود برای یافتن ریشه های خشونت شناسایی کرد.
در نظر گرفتن این موارد، بهترین راه جلوگیری از بروز خشونت در یک فرد و یا جامعه است.
خشونتی که آن را "خشونت پنهان" می نامند ...
تصادف وسایل نقلیه موتوری در هر دقیقه باعث مرگ دو نفر می شود.
1) سعی کنید بیشتر از آن که در انتظار دریافت چیزی از همسرتان باشید، چیزی به او ببخشید. اگر هدف شما ایجاد حس
رضایت و خوشبختی در همسرتان باشد، مطمئن باشید فرصت های بی شماری برای
رسیدن به این هدف پیدا خواهید کرد. در این صورت شما نیز از لطف و محبت
همسرتان برخوردار خواهید شد. زیرا انسان ها همواره سعی می کنند خوبی های
دیگران را جبران کنند. 2) از همسرتان انتظارات غیرواقعی نداشته باشید.
اجتناب از انتظارات غیرواقعی می تواند از بروز بسیاری درگیری ها، عصبانیت
ها و سرخوردگی ها جلوگیری کند. انتظار نداشته باشید همسرتان کامل و بی نقص
باشد. در ضمن هیچگاه او را با دیگران مقایسه نکنید. 3) سعی کنید نسبت به همه چیز دیدی مثبت داشته باشید. 4) به راه هایی فکر کنید که می توانید همسرتان را نسبت به انجام کارهایی که دوست دارید ترغیب کنید. اگر این روش مؤثر نبود روش های دیگر را امتحان کنید و به یاد داشته باشید که تحسین و تعریف به موقع می تواند یک انگیزه قوی باشد. 5) اهداف خود را طبقه بندی کنید و افکار خود را بر مهمترین هدفتان یعنی داشتن یک محیط خانوادگی آرام و شاد متمرکز کنید. 6) هیچ گاه با همسرتان وارد جنگ قدرت نشوید؛ به جای این کار با او به توافق برسید. 7) همسرتان را به خاطر اشتباهاتش سرزنش نکنید.
در عوض سعی کنید روشی در پیش بگیرید که از تکرار این اشتباهات جلوگیری
کند. وقتی شما همسرتان را به خاطر اشتباهاتش سرزنش می کنید، احساسات او را
جریحه دار می کنید و باعث آزار او می شوید. 8)اگر خدای ناکرده همسرتان به شما توهین کرد، سکوت کنید و با او مقابله به مثل نکنید.
با این کار از بروز بسیاری از بحث های غیر ضروری جلوگیری می کنید. این
لحظات به سرعت سپری خواهند شد و شما می توانید در زمان بهتری با همسرتان
درباره رفتارش صحبت کنید (البته این بدان معنا نیست که تصور کنید الزاماً
باید با یک همسر بدزبان و بدخو کنار بیایید و همیشه تمام کج رفتاری های او
را تحمل کنید؛ این مشکل دیگری است و راه حل های دیگری دارد). 9) در زمان حال زندگی کنید. اشتباهات و وقایع تلخ گذشته را فراموش کنید و سعی کنید شرایط زندگی امروزتان را تغییر دهید. 10) همواره از همسرتان بپرسید: برای این که زندگی ما شاد و دلپذیر باشد، من چه کاری می توانم انجام بدهم؟
راز موفقیت کودکی ده ساله که دست چپش در یک حادثه رانندگی از بازو قطع شده بود ، برای تعلیم فنون رزمی جودو به یک استاد سپرده شد. پدر کودک اصرار داشت استاد از فرزندش یک قهرمان جودو بسازد! استاد پذیرفت و به پدر کودک قول داد که یک سال بعد می تواند فرزندش را در مقام قهرمانی کل باشگاهها ببیند. در طول شش ماه استاد فقط روی بدن سازی کودک کار کرد و در عرض این شش ماه حتی یک فن جودو را به او تعلیم نداد. بعد از شش ماه خبر رسید که یک ماه بعد مسابقات محلی در شهر برگزار می شود . استاد به کودک ده ساله فقط یک فن آموزش داد و تا زمان برگزاری مسابقات فقط روی آن تک فن کار کرد. سر انجام مسابقات انجام شد و کودک توانست در میان اعجاب همگان ، با آن تک فن همه حریفان خود را شکست دهد ! سه ماه بعد کودک توانست در مسابقات بین باشگاهها نیز با استفاده از همان تک فن برنده شود . وقتی مسابقات به پایان رسید ، در راه بازگشت به منزل ، کودک از استاد راز پیروزی اش را پرسید. استاد گفت : دلیل پیروزی تو این بود که اولا به همان یک فن به خوبی مسلط بودی. ثانیا تنها امیدت همان یک فن بود. و سوم اینکه تنها راه شناخته شده برای مقابله با این فن ، گرفتن دست چپ حریف بود، که تو چنین دستی نداشتی ! یاد بگیر که در زندگی ، از نقاط ضعف خود به عنوان نقاط قوت استفاده کنی. راز موفقیت در زندگی ، داشتن امکانات نیست ، بلکه استفاده از بی امکانی به عنوان نقطه قوت است
گفتم
که ,
بعضی
چیز
ها
تو
قلب
آدمهاست
,
بدجنسی
,
رذالت
و
پستی
و
...
و
همین
طور نیکی
,
مهربانی
,
مردانگی
در
بیمارستانی،
دومرد
بیمار
در
یک
اتاق
بستری
بودند.
یکی
از
بیماران
اجازه
داشت
هر
روز
بعد
از
ظهر
یک
ساعت
روی
تختش
بنشیند.
تخت
او
در
کنار
تنها
پنجره
اتاق
بود.
اما
بیمار
دیگر
مجبور
بود
هیچ
تکانی
نخورد
و
همیشه
پشت
به
هم
اتاقیش
روی
تخت
بخوابد.
آنها
ساعتی
با
یکدیگر
صحبت
می
کردند،
از
همسر،
خانواده،
سربازی
یا
تعطیلاتشان
با
هم
حرف
می
زدند.
هر
روز
بعد
از
ظهر،
بیماری
که
تختش
کنار
پنجره
بود،
می
نشست
و
تمام
چیزهایی
که
بیرون
از
پنجره
می
دید،
برای
هم
اتاقیش
توصیف
می
کرد.
بیمار
دیگر
در
این
ساعت
با
شنیدن
حال
و
هوای
دنیای
بیرون،
روحی
تازه
می
گرفت.
این
پنجره،
رو
به
پارک
بود
که
دریاچه
زیبایی
داشت.
مرغابیها
و
قوها
در
دریاچه
شنا
می
کردند
و
کودکان
با
قایقهای
تفریحی
شان
در
آب
سرگرم
بودند.
درختهای
کهن،
به
منظره
بیرون،
زیبایی
خاصی
بخشیده
بود
و
تصویری
زیبا
از
شهر
در
افق
دوردست
دیده
می
شد.
همان
طور
که
مرد
کنار
پنجره
این
جزئیات
را
توصیف
می
کرد،
هم
اتاقیش
چشمانش
را
می
بست
و
این
مناظر
را
در
ذهن
خود
مجسم
می
کرد.
روزها
و
هفته
ها
سپری
شد.
یک
روز
صبح،
پرستاری
که
برای
حمام
کردن
آنها
آب
آورده
بود،
جسم
بی
جان
مرد
کنار
پنجره
را
دید
که
در
خواب
و با
آرامش
از
دنیا
رفته
بود.
پرستار
بسیار
ناراحت
شد و
از
مستخدمان
بیمارستان
خواست
که
آن
مرد
را
از
اتاق
خارج
کنند.
مرد
دیگر
تقاضا
کرد
که
تختش
را
به
کنار
پنجره
منتقل
کنند.
پرستار
این
کار
را
با
رضایت
انجام
داد
و پس
از
اطمینان
از
راحتی
مرد،
اتاق
را
ترک
کرد.
آن
مرد
به
آرامی
و با
درد
بسیار،
خود
را
به
سمت
پنجره
کشاند
تا
اولین
نگاهش
را
به
دنیای
بیرون
از
پنجره
بیندازد.
بالاخره
او
می
توانست
این
دنیا
را
با
چشمان
خودش
ببیند.
در
کمال
تعجب،
او
با
یک
دیوار
مواجه
شد.
مرد
،
پرستار
را
صدا
زد و
پرسید
که
:"چه
چیزی
هم
اتاقیش
را
وادار
می
کرده
چنین
مناظر
دل
انگیزی
را
برای
او
توصیف
کند؟".
پرستار
پاسخ
داد
:
"شاید
او
خواسته
به
تو
قوت
قلب
بدهد.
چون
آن
مرد
اصلاً
نابینا
بود
و
حتی
نمی
توانست
دیوار
را
ببیند
چند
قورباغه
از
جنگلی
عبور
می
کردند
که
ناگهان
دو
تا
از
آنها
به
داخل
گودال
عمیقی
افتادند.
بقیه
قورباغه
ها
در
کنار
گودال
جمع
شدند
و
وقتی
دیدند
که
گودال
جقدر
عمیق
است
به
دو
قورباغه
دیگر
گفتند
که :
"دیگر
چاره
ای
نیست،
شما
به
زودی
خواهید
مرد".
دو
قورباغه،
این
حرفها
را
نادیده
گرفتند
و با
تمام
توانشان
کوشیدند
که
از
گودال
بیرون
بپرند.
اما
قورباغه
های
دیگر،
دائماً
می
گفتند
که :
"دست
از
تلاش
بردارید،
چون
نمیتوانید
از
گودال
خارج
شوید،
به
زودی
خواهید
مرد".
بالاخره
یکی
از
قورباغه
ها،
تسلیم
گفته
های
دیگر
قورباغه
شد و
دست
از
تلاش
برداشت.
او
بی
درنگ
به
داخل
گودال
پرتاب
شد و
مرد.
اما
قورباغه
دیگر
با
حداکثر
توانش
برای
بیرون
آمدن
از
گودال
تلاش
می
کرد.
بقیه
قورباغه
ها
فریاد
می
زدند
که
دست
از
تلاش
بردار،
اما
او
با
توان
بیشتری
تلاش
کرد
و
بالاخره
از
گودال
خارج
شد.
وقتی
از
گودال
بیرون
آمد،
بقیه
قورباغه
ها
از
او
پرسیدند:
"مگر
تو
حرفهای
ما
را
نشنیدی؟".
معلوم
شد
که
قورباغه
ناشنواست.
در
واقع،
او
در
تمام
مدت
فکر
می
کرده
که
دیگران
او
را
تشویق
می
کنند