معلم عصبی دفتر رو روی میز کوبید و داد زد: سارا ...
دخترک خودش رو جمع و جور کرد، سرش رو پایین انداخت و خودش رو تا جلوی میز معلم کشید و با صدای لرزان گفت : بله خانوم؟
معلم که از عصبانیت شقیقه هاش می زد، تو چشمای سیاه و مظلوم دخترک خیره شد و داد زد:
چند بار بگم مشقاتو تمیز بنویس و دفترت رو سیاه و پاره نکن ؟ هـــا؟! فردا مادرت رو میاری مدرسه می خوام در مورد بچه بی انضباطش باهاش صحبت کنم!
دخترک چونه ی لرزونش رو جمع کرد... بغضش رو به زحمت قورت داد و آروم گفت:
خانوم... مادرم مریضه... اما بابام گفته آخر ماه بهش حقوق می دن...
اونوقت می شه مامانم رو بستری کنیم که دیگه از گلوش خون نیاد... اونوقت می شه برای خواهرم شیر خشک بخریم که شب تا صبح گریه نکنه... اونوقت... اونوقت قول داده اگه پولی موند برای من هم یه دفتر بخره که من دفترهای داداشم رو پاک نکنم و توش بنویسم... اونوقت قول می دم مشقامو ...
معلم صندلیش رو به سمت تخته چرخوند و گفت بشین سارا ...
و کاسه اشک چشمش روی گونه خالی شد
نتیجه اخلاقی : یکی از خواسته هاتون از خدا همیشه این باشه که ایکاش سایه ی فقر و نداری تو زندگی هیچ بنی بشری نباشه!
روی لینک زیر کلیک کنید و مشخصات
زمانی حال را با یک شیوه جالب ببینید
www.Persian- Star.org/ up/timeline. swf
خط اول ثانیه
خط دوم دقیقه
خط سوم ساعت
خط چهارم روز
خط پنجم ماه
و خط ششم نشان دهنده سال می باشد
خط سبز ، هم درست در جایی قرار می گیرد که مشخصات زمانی حال را
نشان میدهد
به تصویر زیر نگاه کنید. مسلما نوشته مبهمی را می بینید! ولی اگر کمی از مونیتور دور شده و دو طرف چشماتون را بکشید تا مثل ژاپنی ها (چشم بادامی) بشید حتما به نوشته ای که در این تصویر هست پی خواهید برد.
سگ باهوش
قصاب با
دیدن سگی
که به
طرف
مغازه اش
نزدیک می
شد حرکتی
کرد که
دورش کند
اما
کاغذی را
در دهان
سگ دید.
کاغذ را
گرفت.
روی کاغذ
نوشته
بود "
لطفا ۱۲
سوسیس و
یه ران
گوشت
بدین".
۱۰ دلار
همراه
کاغذ بود.
قصاب که
تعجب
کرده بود
سوسیس و
گوشت را
در کیسه
ای در
دهان سگ
گذاشت.
سگ هم
کیسه را
گرفت و
رفت. | |
سگ در خیابان
حرکت کرد تا به
محل خط کشی رسید.
با حوصله ایستاد
تا چراغ سبز شد و
بعد از خیابان رد
شد. قصاب به
دنبالش راه افتاد.
سگ رفت تا به
ایستگاه اتوبوس
رسید نگاهی به
تابلو حرکت
اتوبوس ها کرد و
ایستاد .قصاب
متحیر از حرکت سگ
منتظر ماند. |