این روزها رسانههای مختلف مشتاقانه به دنبال تعیین هویت ۸۰ عضو «یگان ویژه نیروی دریایی آمریکا» هستند که موفق به از پا درآوردن «اسامه بن لادن» شدهاند. و شاید کمتر کسی به سراغ تنها عضو چهارپای این تیم ویژهی نظامی رفته باشد؛ یک سگ نظامی که به گفتهی نیویورک تایمز باید از نژاد بلژین شپرد یا ژرمن شپرد بوده باشد.
«فارن پالیسی» اما جزییتر به دلیل استفاده از سگ در چنین عملیات پراهمیتی پرداخته است.
تصویر بالا یکی از اعضای نیروی ویژهی نظامی آمریکا را نشان میدهد که به همراه سگش در حال پریدن از «هلیکوپتر شنوک» به خلیج مکزیک است.
ادامه مطلب ...
در مورد حیوانات دست آموز چیزهای زیادی دیده و شنیده اید. کمااینکه حرکات نمایشی بسیاری از آنها را در سیرک ها شاهد بوده اید. اما آیا شما تابحال فیلی را هنگام نقاشی دیدید؟ یا اینکه اصلا فیل نقاش دیدید؟ تعجب نکنید ... شاید چندان باورکردنی نباشد ولی واقعیت دارد.
در دنیای ادبیات، سال ۲۰۱۰ با پایان زندگی جی.دی. سلینجر، نویسندهی گوشهگیر و دوستداشتنی رمان «ناتوردشت» آغاز شد و با درگذشت نویسندگان دیگری از جمله ژوزه ساراماگو، نویسندهی پرتغالی رمان «کوری»، ادامه یافت. در این سال ماریو بارگاس یوسا، خالق شاهکار «گفتوگو در کاتدرال» نوبل گرفت و جاناتان فرنزن آمریکایی با اقبالی استثنایی روبرو شد و نویسندگان صاحبنامی همچون پل استر، فیلیپ راث و جویس کرول اوتس کتابی تازه وارد سبد خرید علاقهمندان ادبیات کردند. سال ۲۰۱۰ پستی و بلندیهای خودش را داشت اما مهمتر از همه نشان داد که هنوز در گوشه و کنار این دنیا نویسندگان زیادی مشتاق نوشتن داستانهای تازهاند و آدمهای زیادی هم مشتاق خواندن آنها.
ادامه مطلب ...باور دارم عکس روی جلد این هفتهی تایم، میتواند یکی از همان عکسها گردد. این عکس از آن عایشه، زن خجالتی و ۱۸ سالهی افغانی است. عایشه ازدواج ناموفقی در سنین کودکی داشته و توسط خانوادهی همسرش آزار میدیده، او از خانهی شوهر فرار میکند اما دادگاه(!) طالبان رای به بریدن بینی و گوشهای او در قبال گناه بزرگش بخاطر نجات جان بیارزش زنانهاش میدهد! برادر شوهر عایشه او را محکم نگاه میدارد، شوهرش ابتدا گوشها و سپس بینی او را میبرد. حالا عایشه اینطور زندگی میکند، این صورت کنونی زنی ۱۸ ساله است. میبینید، بدون آرایش هم سخت زیباست!
خانمی با
لباس کتان راه راه وشوهرش با کت وشلوار دست دوز و کهنه
در شهر بوستن از قطار پایین آمدند و بدون هیچ
قرار قبلی راهی دفتر رییس دانشگاه هاروارد شدند.
منشی فوراً متوجه شد این زوج روستایی هیچ کاری در
هاروارد ندارند و احتمالاً اشتباهی وارد دانشگاه شده
اند.
مرد به آرامی گفت: «مایل هستیم رییس را ببینیم..»
منشی با بی حوصلگی گفت: «ایشان امروز گرفتارند.»
خانم جواب داد: « ما منتظر خواهیم شد.»
منشی ساعتها آنها را نادیده گرفت و به این امید بود که
بالاخره دلسرد شوند و پی کارشان بروند،
اما این طور نشد.
منشی که دید زوج روستایی پی کارشان نمی روند سرانجام
تصمیم گرفت برای ملاقات با رییس از او اجازه بگیرد و
رییس نیز بالاجبار پذیرفت.
رییس با اوقات تلخی آهی کشید و از دل رضایت نداشت که
با آنها ملاقات کند.
به علاوه از اینکه اشخاصی با لباس کتان و راه راه وکت
وشلواری دست دوز و کهنه وارد دفترش شده، خوشش نمی آمد.
خانم به او گفت: «ما پسری داشتیم که یک سال در هاروارد
درس خواند. وی اینجا راضی بود. اما حدود یک سال پیش در
حادثه ای کشته شد. شوهرم و من دوست داریم بنایی به
یادبود او در دانشگاه بنا کنیم.»
رییس با غیظ گفت :« خانم محترم ما نمی توانیم برای
هرکسی که به هاروارد می آید و می میرد، بنایی برپا
کنیم. اگر این کار را بکنیم، اینجا مثل قبرستان می
شود.»
خانم به سرعت توضیح داد: «آه... نه... نمی خواهیم
مجسمه بسازیم. فکر کردیم بهتر باشد ساختمانی به
هاروارد بدهیم.»
رییس لباس کتان راه راه و کت و شلوار دست دوز و کهنه
آن دو را برانداز کرد و گفت: «یک ساختمان! می دانید
هزینه ی یک ساختمان چقدر است؟
ارزش ساختمان های موجود در
هاروارد هفت و نیم میلیون دلار است.»
خانم یک لحظه سکوت کرد.
رییس خشنود بود.
شاید حالا می توانست از شرشان خلاص شود.
زن رو به شوهرش کرد و آرام گفت: «آیا هزینه راه اندازی
دانشگاه همین قدر است؟ پس چرا خودمان دانشگاه راه
نیندازیم؟»
شوهرش سر تکان داد.
رییس سردرگم بود. آقا و خانمِ "لیلاند استنفورد" بلند
شدند و راهی کالیفرنیا شدند، یعنی جایی که دانشگاهی
ساختند که تا ابد نام آنها را برخود دارد:
فرامرز می گوید، به خانمش وعده داده که روزهای خوشی و غم را در کنارش خواهد ماند
یک روز سرد زمستانی بود که ملالی جویا، عضو سابق پارلمان افغانستان و چند محافظش برای رساندن کمک های اولیه به مردمانی که منبع درآمد منظم ندارند، به یک منطقه فقیرنشین کابل رفتند.
ادامه مطلب ...