عریان و پوست کنده - از هر دهن سخنی

عکس ها٬ کلیپ ها و مطالب پوست کنده از سرتا سر جهان

عریان و پوست کنده - از هر دهن سخنی

عکس ها٬ کلیپ ها و مطالب پوست کنده از سرتا سر جهان

خجالت

 
 
از همان روز اولی که به کلاس رفتم  و دانشجوها
پیش پام بلند شدند همین که نگاهم به او افتاد ازش
بدم اومد.همین طور بی دلیل دشمنش شدم
البته بی دلیل که نبود.دلیلش رو فقط خودم میدونستم و به هیچکس
هم نگفتم.جرات نداشتم که بگویم اما حقیقت این بود
که با دیدن بانی که پیدا بود دختر یه خانواده فقیره
دوران سخت کودکی خودم که مانند او فرزند یک خانواده فقیر بودم یادم می آمد.آن روزها را با کمک
بعضی ها هر طور که بود گذراندم و درسم رو ادامه دادم تا
امروز که استاد دانشگاه بودم اما چون دوست داشتم گذشته ام رو فراموش کنم
 هر چیزی که آن ایام را تداعی میکرد از سر راه کنار میزدم.
درست مثل بانی که بالاخره یک بهانه از او گرفتم و
چقدر خجالت کشیدم آن روز که مادر پیر بانی به دانشگاه آمده بود تا رضایت مرا برای باز گرداندن دخترش به دانشگاه بگیرد.
اری خجالت کشیدم چون مادر بانی همان فراش مدرسه ام بود که هر روز(چون میدونست من با شکم گرسنه به مدرسه می آیم)
وقت ظهر از غذای خودش شکم مرا سیر میکرد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد