ازدواجهای ستارهدار
ستارههای سینما و موسیقی و مد و ورزش معمولا از لحاظ رفتاری و شخصیتی با آدمهای معمولی تفاوت دارند. در واقع حالا فرهنگ خاص ستارهها و آدم مشهورها (Celebrity) تعاریف خاص خودش را پیدا کرده و واژگان زیادی را به زبان محاورهای جوامع ـ به ویژه در غرب ـ اضافه کرده این رفتار خاص ـ و متفاوت ـ عموما در فرهنگ معمول جوامع رفتاری نامناسب و نه چندان منطبق با ارزشها ارزیابی میشود وحتی در جوامع باز اخلاقی هم مورد انتقاد قرار میگیرد. ستارههای مشهور عموما با ولخرجی، بوالهوسی، خود شیفتگی، واکنشهای غیرعادی و اعتیاد به الکل یا مواد روانگردان و این گونه صفات مورد نقد قرار میگیرند و این گونه رفتارهای آنها است که همیشه خوراک رسانههای زرد را تامین میکند و سوژه خوانندگان و شنوندگان و بینندگان برشمار این رسانهها میشود. یکی از بهترین خوراکهای رسانهای در حیطه celebrity مساله ازدواجها و طلاقهای فوق ستارههاست انگار خصلت ستاره بودن بی خیال بودن است با بی خیالی ازدواج کردن و با بی خیالی جداشدن برای همین است که اگر ازدواج یک فوق ستاره دوام بیاورد همه تعجب میکنند در حالی که از خیر طلاق گرفتن یک فوق ستاره کسی تعجب نمیکند، فکر میکنید متوسط عمر ازدواج آدم مشهورها چقدر است؟ قطعا نمیتوان عمر متوسطی برای ازدواج این همه آدم تعیین کرد اما میتوان چند تا از کوتاهترین آنها را معرفی کرد، این شما و این کوتاهترین ازدواجهای هالیوودی.
رودولف والنتینو و جین آکر (سال ازدواج: 1919)
مدت دوام آوردن عروسی: 6 ساعت
ستاره مشهور سینامی صامت و بازیگر تازه مطرح شده آن دوران جشن عروسی باشکوهی گرفتند اما فردا صبح پس از یک دعوای شدید از هم جدا شدند، کسی علت جدایی این زوج را نفهمید هر چند پیشخدمت هتل محل اقامت آنها ادعا میکرد که زوج بر سر نحوه صبحانه خوردن دعوا کردهاند. طلاق این دو از لحاظ رسمی البته سه سال بعد ثبت شد اما این دو طی این سه سال حتی یک ثانیه هم در کنار هم نبودند.
بریتنی اسپیرزو جیسون الکساندر (سال ازدواج: 2004)
مدت دوام آوردن عروسی: 55 ساعت
ستاره مشهور دنیای موسیقی پاپ در سالهای اولیه شهرتش در حالی که 22 ساله بود با همکلاسی قدیمی خود جیسون الکساندر که در شهر لوئیزیانا در یک مکانیکی کار میکرد ازدواج کرد اما تنها سه روز بعد با او برای همیشه خداحافظی کرد، او بعدها در مورد این ازدواج گفت : �در کالج جیسون دوست خوبی برای من بود ... بعد که من مشهور شدم به دیدنم آمد و با هم تصمیم گرفتیم که یک کار عجیب انجام بدهیم، تصمیم گرفتیم که بی سر و صدا عروسی کنیم، اما خب این کار ما اشتباه بود، یک شوخی بچگانه که زیادی ادامه پیدا کرد...
دنیس هاپر و میشل فیلیپس (سال ازدواج: 1970)
بازیگر ـ و بعدا کارگردان ـ معروف هالیوود
در آغاز دهه هفتاد با دختری هشت سال جوانتر از خودش ازدواج کرد اما این ازدواج فقط هشت روز دوام آورد. فیلیپس بعدها مدعی شد که از طرف هاپر مورد ضرب و شتم قرار گرفته است.
شر و گرگ آلمن (سال ازدواج: 1975)
مدت دوام آوردن عروسی: 9 روز
خواننده ـ و در معدودی اوقات بازیگر ـ مشهور سینما تنها سه روز پس از ثبت طلاقش از سانی بونو با جت اختصاصی خودش گرگ آلمن موزیسین را به لاس وگاس برد و با او ازدواج کرد اما 9 روز بعد از او درخواست طلاق داد، اگرچه وی مدعی شد که اعتیاد آلمن به الکل و مواد مخدر علت جدایی بوده اما براساس گزارشها او 1/1 میلیون دلار به آلمن داد تا طلاق به صورت توافقی ثبت شود.
درو باریمور و جرمی توماس (سال ازدواج: 1994)
مدت دوام آوردن عروسی: 3 روز
دروباریمور دختر شرور هالیوود در دهه 90 در نوع خود نمونه بود. ازدواج او با جرمی توماس تنها سه روز و ازدواج او با تام گرین ـ در سال 2001 ـ تنها پنج ماه دوام آوردند. او در بین این دو ازدواج دوبار به علت اعتیاد به مواد مخدر به مرکز ترک اعتیاد فرستاده شد و هر دو همسرش اعتیاد وی به مواد مخدر را علت جداشدن از وی ذکر کردند.
لیزاماری پریسلی و نیکلاس (سال ازدواج: 1995)
مدت دوام آوردن ازدواج : سه ماه و 24 روز
لیزا ماری پریسلی، دختر الویس پریسلی نه بازیگر موفقی شد نه خواننده محبوبی. وی در زندگی زناشویی هم چندان موفق نبود، البته ازدواج اول او با دنی کو 6 سال به طول انجامید اما ازدواج دوم او با مایکل جکسون تنها نوزده ماه دوام آورد، وی سپس با نیکلاس کیج که در آغاز راه شهرت بود ـ و عاشق موسیقی الویس پریسلی هم بود ـ ازدواج کرد اما فقط 114 روز بعد از وی جدا شد. ازدواج چهارم او هم فقط 16 ماه دوام آورد.
ارنست بورکناین و اتل مرمن (سال ازدواج : 1995)
مدت دوام آوردن ازدواج : 115 روز
مرمن سالها بعد از جدایی از بازیگر معروف دهههای پنجاه و شصت در مصاحبهای گفت: �او نباید با من ازدواج میکرد، قبلا با الکل ازدواج کرده بود�.
چارلی شین و دوناپله (سال ازدواج: 1995)
مدت دوام آوردن ازدواج : 145 روز
بازیگر مشهور سینما و بازیگر ـ مجری تلویزیونی تنها یک هفته پس از آشنایی با هم ازدواج کردند اما پنج ماه بعد از هم جدا شدند. دوستان این دو در مورد جدایی آنها معتقد بودند که این دو هیچ علاقه مشترکی نداشتند مطلقا هیچ چیز�.
کارمن الکترا و دنیس رادمن (سال ازدواج : 1998)
مدت دوام آوردن ازدواج : 5 ماه
ستاره مشهور و جنجالی موسیقی و سینما و بازیگر مشهور بسکتبال NBA در یک مراسم خصوصی و به طرزی غیر منتظره و ناگهانی با هم ازدواج کردند. تنها یک هفته بعد رسانههای امریکا گزارش دادند که رادمن کلیه اسباب و وسایلش را از خانه الکترا خارج کرده و به تنهایی زندگی میکند. این خبر تکذیب شد اما چهار ماه بعد این زوج رسما از هم جدا شدند.
الیزابت تایلور و نیکی هیلتون (سال ازدواج : 1950)
مدت دوام آوردن ازدواج : 8 ماه
الیزابت تایلور که نویسندگان مجله �ال� در سال 1985 او را زیباترین زن سینما دانستند. در سال 1950 در حالی که تنها نوزده سال داشت با نیکی هیلتون هتلدار معروف و یکی از شرکای مالک هتلهای زنجیرهای هیلتون (و پدربزرگ پاریس هیلتون) ازدواج کرد اما خیلی زود از او جدا شد. او بعدها در مورد این ازدواج گفت: � تقصیر من بود، من آن زمان از لحاظ ظاهری کاملا شبیه یک زن بالغ بودم اما از لحاظ ذهنی مثل یک کودک بودم.�
جنیفر لوپز و کریس جاد (سال ازدواج 2001)
مدت دوام آوردن ازدواج : 8 ماه
خواننده و گاه بازیگر مشهور دورگه متخصص ازدواجهای کوتاه مدت است، ازدواج او با کریس جاد هشت ماه، ازدواج او با اویانی نوا سیزده ماه و ازدواج او با مارک آنتونی هم 36 ماه دوام آورد.
رکورد داران ازدواج و طلاق
زازاگابور، یکی از معروفترین چهرههای دنیای مد، به نوعی متخصص ازدواج کردن و طلاق گرفتن است. وی تاکنون هشت بار ازدواج کرده است که البته یکی از آنها غیر قانونی بود و تنها یک روز دوام آورد. وی در سال 1982 در حالی که رسما از مایکل شانچی جدا نشده بود در عرشه یک کشتی با فلیپ دی آلبا ازدواج کرد اما یک روز بعد این ازدواج رسما به دلیل فسخ نشدن ازدواج قبلی او و ثبت نشدن طلاقش باطل اعلام شد، پس از جدایی رسمی او از شانچی البته آلبا تمایلی به ازدواج با او نشان نداد.
گابور یک جمله معروف در مورد ازدواج دارد: �من یک خانهدار عالی هستم. یعنی هر وقت با مردی ازدواج کردهام خانه او را نگه داشتهام!�
الیزابت تایلور بازیگر مشهور در میان سینامییها رکورد دار ازدواج بود. او در مجموع طی پنجاه سال هشت بار ازدواج کرد که طولانیترین آنها 9 سال دوام آورد. ازدواج هفتم او با مردی بود که 22 سال از وی جوانتر بود.
رمز پایداری ازدواج از زبان ستارهها
پیرس برازنان همسر کلی شای اسمیت : �کلی عاشق گل است و من هر روز صبح از باغ یک گل برای او میآورم.�
بیل کازبی، همسر کامیل کازبی �خاطرات، قلب عشق ما هستند، تقریبا اکثر اوقات زندگی مشترک ما با به یادآوری خاطرات گذشته و حرف زدن و خندیدن و تفسیر کردن این خاطرات میگذرد ... �
کورتنی کاکس، همسر دیوید آراکوئت: �در ازدواج گذشت کردن مهمترین مساله است، من و همسرم همیشه این جمله را تکرار میکنیم که خراب کردن راحتتر از ساختن است، اما در ساختن و دوام آوردن لذتی است که در خراب کردن نیست�.
جری فلاول همسر ماسل فلاول: �ما 24 سال در کنار هم زندگی کردیم، فقط با تکرار این نکته که در ازدواج یا برد است یا باخت و برد تنها در صورتی است که هر دو طرف همراه هم برنده باشند و باخت هم به معنای باخت هر دو طرف است.�
سارا میشل گلار همسر فردی پریتنز جونیور: �ما بهترین دوستان همدیگر هستیم و این رمز بقای ازدواج ماست.�
ملانی گریفیت همسر آنتونیوباندراس: �مساله مهم این است که به همسرت نشان بدهی از بودن او و حضور او در کنارت خوشحال هستی، هر وقت که او را میبینم لبخند میزنم و او میفهمد که من از دیدنش و از بودن او و حرف زدن با او لذت میبرم.�
پاتریشیاهیتون همسر دیوید هانت: �ما روز اول ازدواج یک قرار با هم گذاشتیم که تاکنون باعث حفظ ازدواج ما شده است. از ساعت پنج عصر به بعد به هیچ تلفنی جواب نمیدهیم.�
ویل اسمیت همسر جاداییکات اسمیت: �فکر میکنم رمز موفقیت ازدواج ما این است که هر دوی ما قبول داریم ما از انسانهای معمولی هستیم که هیچ فرقی با بقیه نداریم.�
ابومحمد مصلح بن عبدالله سعدی شیرازی
جمال الدین ابومحمد الیاس بن یوسف نظامی گنجوی
ابو ریحان محمد ابن احمد بیرونی
حکیم ابوالقاسم بن شرفشاه فردوسی توسی
آیا دوست دارید خلاقیتتان را بالا ببرید؟ آیا فکر می کنید خلاقیت بالا باعث بهبود زندگیتان خواهد شد؟
قبل از دادن پاسخ بله یا خیر به سوال بالا، ببینید واژه ی خلاقیت در نظر شما واقعاً چه مفهومی دارد؟
اگر تصور می کنید خلاقیت فقط برای هنرمندان لازم است، درحالیکه شما مدیر یا معاون یک شرکت هستید، احتمالاً پاسخ شما به سوال بالا منفی خواهد بود. اما باید بدانید که مفهوم خلاقیت چیزی بسیار فراتر از هنر و هنرمندان است و در کلیه ی عرصه های زندگی برای همه مورد نیاز است.
تصور شما از یک فرد خلاق احتمالاً کسی است که در یک اتاق زیر شیروانی که پر از تابلوهای نقاشی است زندگی میکند. یا نویسنده ای که همه ی روز خود را پشت یک کامپیوتر مشغول کار کردن بر روی رمان جدید خود می گذراند. یا یک موسیقیدان، بازیگر، یا خواننده که روی صحنه مشغول اجراست. همه این افراد به طرز هنرمندانه ای کار خود را به دیگران نشان می دهند، و می توان گفت که افراد خلاقی هستند حتی اگر کسی از هنر آنها لذت نبرد.
اما در مورد یک مدیر شرکت که افکار جدیدی برای تولید یک محصول جدید در سر دارد چه می توان گفت؟ فردی که برای به مرحله ی عمل درآوردن افکار و ایده های خود، شرکتی تاسیس کرده و صدها نفر را استخدام می کند؟ به نظر شما آیا این کار هم نیازمند خلاقیت نیست؟
در مورد یک دانشمند محقق که در آزمایشگاه خود مشغول به کار است، و سعی دارد تا ماده ای جدید برای ساختن دارویی برای درمان یک بیماری خطرناک بسازد، چه میتوان گفت؟ آیا این هم کاری خلاق نیست؟ مادری که سعی دارد تا با بودجه ی کم خود غذاهای خوشمزه برای کودکانش بپزد چطور؟ او فردی خلاق نیست؟
برای یک نفر ممکن است خلاقیت به معنای چسباندن صدف های دریایی در اطراف یک نقاشی برای قاب گرفتن آن باشد. برای فردی دیگر خلاقیت در حل یک مسئله ی دشوار فیزیک است.
وقتی مفهوم خلاقیت را فقط در چارچوب هنر تعریف کنیم، مطمئناً خیلی تفکرات و ایده های ناب و خلاقانه را نادیده گرفته ایم. هنرمندی که نقاشی می کند و نویسنده ای که رمان می نویسد، هر دو با دانشمندی که در آزمایشگاه کار می کند و آن مؤسس شرکت و آنکه با صدف دریایی برای نقاشی ها قاب درست می کند، وجه مشترک دارند.
همه ی آنها روی مشکلات و راه حلهایی برای آنها کار می کنند که سابقاً وجود نداشته است. این افراد از فکرشان برای تصویر راه های جدید برای انجام کارها استفاده میکنند.
آنها ایده هایی جدید، دیدگاهی جدید، محصولات جدید و تکنیک های جدید ابداع میکنند. گاهی اوقات توانایی خلاق بودن منجر به شهرت و ثروت می شود و گاهی هم فقط یک نوع احساس رضایت شخصی در فرد ایجاد می کند.
حال سؤال این است که آیا ما می توانیم توانایی خلاق بودن خود را تقویت کنیم؟ بله، یاد گرفتن اینکه چطور خلاق باشیم کاری بسیار لذت بخش و مفرح است. اکثر ما در دوران کودکی قبل از اینکه قانون های جهان را یاد بگیریم، بسیار خلاق بودیم. راه های بسیار زیادی برای زنده کردن دوباره ی این روحیه خلاقیت در ما وجود دارد.
برخی از این تکنیک ها شامل افکار بکر و ناگهانی، طرح ریزی فکر، اشکال مختلف هیپنوتیزم و مدیتیشن و خواب های هدایت شده می باشد.
همه ی این تکنیک ها یک وجه اشتراک دارند: همه ی آنها سعی دارند تا از انتقادات و قضاوت های درون مغز ما عبور کنند.
همه ی ما ندایی درونی داریم که بر هر چه ما به آن فکر میکنیم و انجام می دهیم، نگاهی نقادانه دارد. اکثر اوقات ممکن است متوجه این ندای درونی باشیم و این ندا تاثیری شگرف بر عملکردهای ما در زندگی دارد.
در اکثر ما این ندای درونی بسیار منفی است. مهم نیست که در مورد چه فکر کنیم یا قصد انجام چه کاری را داشته باشیم، این ندای درونی دقیقاً مثل یک ضبط صوت مداوم مشغول انتقاد کردن و عیبجویی از کارهای ما و افکار و ایده هایمان است.
وقتی ما به فکری جدید برمی خوریم، ندای درونیمان به ما می گوید: "این فکری احمقانه است." یا اینکه می گوید، "من نباید هیچ وقت فردی متوسط باشم، باید بدرخشم و همیشه بهترین باشم. همه ی افکار من باید نوگرایانه و عالی باشد. اگر ایده های من از همان ابتدا عالی نباشد، من شکست خورده ام و بهتر است دیگر تلاشی نکنم."
این منتقد درونی منفی همیشه به صورت یک ندا نیست و گاهی تصاویری از شکست خود مشاهده می کنیم. یا احساس ترس و خجالت به ما دست می دهد که ما را از دنبال کردن ایده ها و اعمال جدید و خلاقانه باز می دارد.
منتقد درونی شما وقتی از شما انتقاد می کند و می گوید که افکار و ایده هایتان جالب نیست، شریر و زیان آور نیست. در واقع این منتقد سعی دارد تا شما را خجالت زده شدن در برابر واکنش ها و عکس العمل های منفی اطرافیان درمورد ایده های شما محافظت کند.
این منتقد درونی سعی دارد تا از ما فردی کامل و مطمئن بسازد، اما ممکن است گاهی تاثیرات مخربی نیز داشته باشد
اگر این گفتگوهای نقادانه درونی ما اکثراً منفی باشد، توانایی های خلاقانه ما فروکش کرده و رفته رفته از بین می روند. و این حس انتقادگر درونی به جای اینکه به ما کمک کند تا افکار بهتری ایجاد کنیم، توانایی ما را برای مطرح کردن ایده ها و افکار جدید نابود می کند.
شما نمی توانید در آنِ واحد هم انتقادگر و هم خلاق باشید. این دو رویکرد نیازمند طُرق فکری متفاوت از یکدیگر هستند. رویکرد انتقادانه، تحلیلگرایانه، و قضاوتیِ مغز ما از عهده ی ایجاد و تولید ایده ها و افکار جدید و خلاقانه بر نمی آید.
حتی نوع موج مغزی که هنگام افکار خردگرایانه و تحلیلگرایانه ایجاد می شود کاملاً با زمانی که افکار و ایده های خلاقانه تولید می کنیم متفاوت است.
اما اگر می خواهید خلاق باشید، موقعش رسیده است که با این منتقد سرسخت درونی مقابله کنید و او را پی نخود سیاه بفرستید!